جدول جو
جدول جو

معنی سایه گاه - جستجوی لغت در جدول جو

سایه گاه
جایی که سایه دارد، سایبان، جای سایه، جای سایه دار
تصویری از سایه گاه
تصویر سایه گاه
فرهنگ فارسی عمید
سایه گاه
(یَ / یِ)
نسر. سایبان. جای سایه. محل سایه:
یکی بیشه دیدند و آب روان
بدو اندرون سایه گاه گوان.
فردوسی.
جوانی بکردار تابنده ماه
نشسته بر آن تخت در سایه گاه.
فردوسی.
خوش آمدش و برشد بدان جایگاه
بر آسود لختی در آن سایه گاه.
اسدی.
فروماند خسرو در آن سایه گاه
چو سایه شده روبروی سپاه.
نظامی.
رجوع به سایگاه و سایه گه شود
لغت نامه دهخدا
سایه گاه
جایی که سایه دارد
تصویری از سایه گاه
تصویر سایه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
سایه گاه
سایبان، سایه، مظله، نش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایه زده
تصویر سایه زده
آنکه یا آنچه سایه بر آن افتاده باشد، کنایه از جن زده، کسی که آسیب دیو و پری بر او رسیده باشد، برای مثال بس که زمین شد ز علم سایه دار / ماند چو سایه زدگان بی قرار (امیرخسرو- مجمع الفرس - سایه زده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجده گاه
تصویر سجده گاه
جای سجده کردن، محل عبادت، مسجد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابه گاه
تصویر نابه گاه
ناگهان، بی وقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسه گاه
تصویر کاسه گاه
جایی که در ساعت های معیّن کوس و کرنا می زنند، نقاره خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه دار
تصویر سایه دار
آنچه دارای سایه باشد، هر چیزی که سایه بیندازد، سایه ور، سایه افکن، برای مثال صولتت باد سایه دار ظفر / دولتت باد دایگان ملوک (خاقانی - ۴۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه بان
تصویر سایه بان
چادر یا چیز دیگر که برای جلوگیری از آفتاب برپا کنند، هر چیز که سایه بیندازد و مانع آفتاب باشد، چتر، پرده، سایه گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکیه گاه
تصویر تکیه گاه
جای تکیه دادن، پشتی، کنایه از پشت وپناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه وار
تصویر سایه وار
سایه مانند مانند سایه، همچون سایه
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ)
پایگاه. رجوع به پایگاه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ گَهْ)
سایه گاه. جائی که سایه باشد:
بجم گفت کای خسته از رنج راه
بدین سایه گه از چه کردی پناه.
فردوسی.
بخفت اندر آن سایه گه شهریار
نهاده سرش مهربان بر کنار.
فردوسی.
، پناه. حمایت. کنف:
هر که در سایه گه دولت او گام نهاد
کند از مسکن او حادثۀ چرخ حذر.
سنایی.
رجوع به سایه گاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاسه گاه
تصویر کاسه گاه
نقاره خانه: (شاه بنظاره آن کاسه گاه گر مترک راند فرس را براه) (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجده گاه
تصویر سجده گاه
قبله، مسجد
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که سایه دارد: درخت سایه دار، حرفی که دو خطی نوشته باشند، غشی سایه زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه زده
تصویر سایه زده
آنکه غش کند پری زده مصروع سایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه وار
تصویر سایه وار
مانند سایه، شبه مانند: کسانی که سایه وار زندگی می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحل گاه
تصویر ساحل گاه
کنار دریا ساحل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکیه گاه
تصویر تکیه گاه
پشت و پناه
فرهنگ لغت هوشیار
جای پا قدم، جانب پای طرف پای مقابل سرگاه، درگاه کفش کن مقدم البیت صف نعال مقابل پیشگاه، پیشگاه تخت مسند، پایاب، پایه اساس، جایگاه مقام منصب مکانت رتبه حد درجه، جای محل، آخور ستورگاه پاگاه طویله اصطبل، مزد حق القدم. -11 اصل و نسب. یا اهل پایگاه. اهل مرتبه. یا پایگاه هوایی. محل و جای برای فرود آمدن هواپیما (مخصوصا هواپیماهای نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه زده
تصویر سایه زده
((~. زَ دَ))
جن زده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکیه گاه
تصویر تکیه گاه
جای تکیه دادن، پشتی، پشت و پناه، آن چه وزن جسمی را تحمل کند (فیزیک)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکیه گاه
تصویر تکیه گاه
Abutment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سایه دار
تصویر سایه دار
Shaded, Shady
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دهکده ای قدیمی در منطقه ی جورده رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از تکیه گاه
تصویر تکیه گاه
опора
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سایه دار
تصویر سایه دار
затененный , тенистый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تکیه گاه
تصویر تکیه گاه
Stütze
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سایه دار
تصویر سایه دار
schattiert, schattig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تکیه گاه
تصویر تکیه گاه
опора
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سایه دار
تصویر سایه دار
затемнений , тіньовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تکیه گاه
تصویر تکیه گاه
przyczółek
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سایه دار
تصویر سایه دار
zacieniony
دیکشنری فارسی به لهستانی